کد خبر 263
۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۴
تحلیل/ چرایی و تبعات ادامه اغتشاشات

کارشناسان و نویسندگان متعدد آمریکایی، به‌ویژه ری تکیه در گزارش‌های خود به‌صورت مکرر به‌کارگیری الگوی آشوب – اغتشاش - براندازی را از طریق حمایت از اپوزیسیون ایران به دولت آمریکا توصیه کرده‌اند.

کمیته رصد و تحلیل شانا- براندازی جمهوری اسلامی و خاتمه دادن به انقلاب اسلامی، هدفی است که آشکارا و پنهان توسط مقامات و محافل سیاسی امنیتی غربی به‌ویژه آمریکایی، به‌کرات اعلام شده است.

در این راستا اندیشکده ها و مؤسسات متعدد پژوهشی و فکری مسئله چگونگی تحقق براندازی جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. یکی از جدی‌ترین توصیه‌ها برای تحقق براندازی در ایران، ایجاد بی ثباتی و حمایت از ناآرامی‌های داخلی است.

مراکز فکری غربی در این جهت حتی طرح‌های مختلفی را ارائه داده‌اند و به عنوان مثال می‌توان از «مدل لهستان» نام بردکه آمریکا در دوران جنگ سرد برای ساقط کردن حکومت لهستان بکار برد. «ری تکیه» و «رابرت جوزف»، دو کارشناس برجسته آمریکایی هستند که برای اولین بار به دولت آمریکا توصیه کرده‌اند تا از مدل لهستان برای براندازی نظام سیاسی ایران استفاده کند.

در مقالات و سخنرانی‌های متعدد این کارشناسان، فشار از داخل و حمایت جدی از اپوزیسیون جهت تغییر نظام سیاسی در ایران را توصیه کرده‌اند.

 ارائه دهندگان طرح، این گزاره را که رویارویی مستقیم آمریکا با ایران موجب تقویت تندروها در داخل می‌شود، مردود دانسته و دولت آمریکا را به ایفای نقشی فعال همانند آنچه در دوران جنگ سرد در لهستان داشت، فرا می‌خوانند.

هدف نهایی این الگو، تغییر نظام سیاسی ایران از طریق ابزارهای اجتماعی و دامن زدن به اعتراضات معیشتی-اقتصادی است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) در خرداد ۱۴۰۱ با اشاره به این موضوع فرمودند که دشمن به ناآرامی‌های داخل ایران دل بسته است. لذا چرایی اغتشاشات اخیر را باید در چارچوب برنامه ریزی دشمن علیه ایران تحلیل و ارزیابی کرد.

در این مطلب ضمن مرور الگوی براندازی حکومت لهستان توسط غرب تلاش خواهد شد تا به چرایی ایجاد اغتشاش در ایران توسط غرب پرداخته شود و سپس تبعات سیاسی، اقتصادی و امنیتی ادامه اغتشاشات مورد بررسی قرار گیرد.

الگوی آشوب - اغتشاش - براندازی

ایالات متحده آمریکا تجربیات متعددی در اجرای الگوی آشوب – اغتشاش – براندازی در کشورهای مخالف خود دارد. این کشور در خلال سال‌های جنگ سرد با حمایت‌های خود از اتحادیه مستقل خودگردان اتحادیه‌های کارگری لهستان معروف به اتحادیه «همبستگی سولیدارنوشچ» ، یک موج اعتراضی علیه دولت لهستان را ایجاد کرد.

هسته‌های اولیه اتحادیه همبستگی بر پایه فعالیت کمیته‌ها و شوراهای اعتصاب به‌ویژه کارخانه‌ها شکل گرفت.

 زمینه اصلی شکل‌گیری اتحادیه همبستگی شرایط وخیم اقتصادی سال ۱۹۸۰ لهستان بود. در این سال قیمت گوشت در لهستان دچار یک جهش شوک‌آور شد و پس از ۸ روز جرقه اولین سلسله از اعتصابات عمومی زده شد. اولین اعتصاب ۲ هفته به طول انجامید.

 اعتراض بعدی، در یک کارخانه کشتی‌سازی آغاز شد و به اعتصاب گسترده کارگران انجامید که توسط «اتحادیه آزاد کارگران شهرهای ساحلی» لهستان سازمان دهی شده بود. در این اعتصاب گسترده برای نخستین بار، در میان خواسته‌های اعتصاب‌کنندگان، موضوعاتی سیاسی مطرح شدند.

با فشار اعتصاب‌کنندگان، دولت لهستان تن به گفتگو با آن‌ها داد و توافق شد تا نمایندگان همه کمیته‌های اعتصابی از سراسر کشور، مرکزیتی را تشکیل دهند. بعداً نام این مرکزیت، «اتحادیه مستقل خودگردان اتحادیه‌های کارگری»، «سولیدارنوشچ» گذاشته شد. این تشکیلات بعداً و به‌اختصار «اتحادیه همبستگی» خوانده شد، «همبستگی» و «اتحاد» دو واژه‌ای بودند که در هر نوشته و اعلامیه‌ای علیه دولت لهستان دیده می‌شد. هسته اعتراضی شکل‌گرفته توسط اتحادیه تا سال ۱۹۸۹، از طریق اعتراض‌های سازمان‌یافته و شکل‌دهی به اعتصابات عمومی در فرایند فروپاشی شوروی نقش‌آفرینی کرد.

کارشناسان و نویسندگان متعدد آمریکایی، به‌ویژه ری تکیه در گزارش‌های خود به‌صورت مکرر به‌کارگیری الگوی آشوب – اغتشاش - براندازی را از طریق حمایت از اپوزیسیون ایران به دولت آمریکا توصیه کرده‌اند.

ری تکیه، در سخنرانی زیر کمیتهٔ امنیت ملی متعلق به کمیته نظارت و اصلاح حکومت در مجلس نمایندگان آمریکا، با تشبیه نظام سیاسی ایران به اتحاد جماهیر شوروی، موضوع «مهار ایران» را مطرح کرده و می‌گوید «ابتدا باید از داخل شروع کرد».

 او با برشمردن برخی ویژگی‌های فرامرزی انقلاب اسلامی به روی کار آمدن برخی نیروهای همسوتر با غرب در ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: «در دههٔ ۱۹۹۰ به نظر می‌آمد که جمهوری اسلامی به همان مسیر دولت‌های انقلابی دیگر برود و به‌تدریج میراث ایدئولوژیک آن را رها کند. ظهور جنبش اصلاح‌طلب به رهبری متفکران کارآفرینی که می‌خواستند ارزش‌های مذهبی را با هنجارهای جمهوری‌خواهی هماهنگ کنند، امید به آینده‌ای متفاوت را آفرید. انتخاب محمد خاتمی در ۱۹۹۷ نقطهٔ اوج تلاش‌ها برای پیوند اصلاح‌طلبان باکلیت جامعه بود. آن به‌اصطلاح «بهار تهران» به ظهور گروه‌های جامعه مدنی، رسانه‌های انتقادی و سلسله‌ای از فتوحات انتخاباتی توسط رهبرانی منجر شد که متعهد به تغییر حقیقی بودند.»

این رویداد سیاسی ازنظر «تکیه» می‌توانست به‌عنوان بخشی از مهار ایران از داخل قلمداد شود اما با واکنش دیگر گروه‌ها در ایران به سرانجام نرسید. او سپس بدون هرگونه اشاره‌ای به انتخابات سال ۱۳۸۴ که در فرایندی دموکراتیک و بدون کمترین تردید، نتیجه‌ای غیر مطلوب برای غرب داشت، سریعاً به سراغ انتخابات ۱۳۸۸ رفته و با متهم کردن نظام به تقلب در انتخابات، از آن ایام به‌عنوان رویدادی که «تا ابد به‌عنوان یک‌لحظهٔ تاریخ‌ساز در خاطرها خواهد ماند» یاد می‌کند و از زیان‌های تعیین‌کنندهٔ آن بر جمهوری اسلامی ایران در آن ایام می‌گوید. تکیه می‌گوید: «جمهوری اسلامی هیچ‌گاه از جنس حکومت‌های دیکتاتوری نبوده است چون رویه‌های انتخاباتی و نهادهای منتخبش حداقل تصوری از نمایندگی دموکراتیک را در مردم ایجاد می‌کرد. آن مؤلفه جمهوری‌خواهانه، روکشی از مشروعیت به رژیم می‌داد و در ۲۰۰۹ (فتنه ۸۸)، آن روکش از میان رفت.»

تکیه با این محاسبه که ایران ضعیف شده است و آمریکا باید از این فرصت نهایت بهره را ببرد، الگوی ریگان در مقابل شوروی و لهستان را مطرح کرده و می‌گوید: «وظیفه دیپلماسی آمریکا مشابه همان وظیفه‌ای است که رونالد ریگان در برابر شوروی داشت: نه فقط مذاکرات دوباره برای یک توافق بهتر در راستای کنترل تسلیحاتی، بلکه تدوین یک رویکرد جامع که تیشه به ریشه رژیم دینی بزند.» او ریگان را در تحکیم اپوزیسیون و زدن ریشه‌های امپراتوری شوروی مؤثر معرفی می‌کند چراکه زندانیان سیاسی به آمریکا دلگرم شده بودند. تکیه بر این اساس از دولت ایالات متحده آمریکا می‌خواهد تا مانند ریگان، ضمن فشار بر ایران، اپوزیسیون را به آمریکا امیدوار سازد.

تکیه از ضرورت در دستور کار قرار دادن مدل لهستان برای تغییر ماهوی نظام در ایران سخن می‌گوید. جنبش همبستگی در لهستان به‌صورت نرم، مدنی و سازمان‌یافته و البته با حمایت‌های خارجی توانست بدون هرگونه توسل مؤثر به خشونت، نظام کمونیستی لهستان را براندازد. چنین مدلی ازنظر تکیه، برای پیاده‌سازی روی ایران، نیازمند فشارهای بین‌المللی بر تهران از یک‌سو و برقراری رابطه مؤثرتر میان آمریکا و اپوزیسیون ایران است تا درنهایت فاصله مردم و حاکمیت بیشتر و بیشتر شود.

راهکارهای عملیاتی پیاده‌سازی الگوی آشوب اغتشاش براندازی در ایران

آخرین مقاله‌ای که به قلم ری تکیه و رابرت جوزف نوشته‌شده، به‌صورت جدی و استدلالی‌تر موضوع استفاده از مدل لهستان برای براندازی نظام سیاسی ایران مطرح‌شده است. برای این کار ری تکیه در مقاله خود ابتدا یک مشابهت‌سازی از ایران و حکومت کمونیستی شوروی انجام داده است که شامل موارد زیر می‌شود:

۱. شبیه‌سازی انقلاب اسلامی با انقلاب کمونیستی

۲. شبیه‌سازی شرایط ضعف ایران در مقابل غرب

۳. شبیه‌سازی شرایط نامناسب و نارضایتی‌های اقتصادی اخیر در ایران با شرایط اقتصادی شوروی در دهه هشتاد میلادی

بر مبنای این مشابهت‌سازی‌ها به دولت آمریکا و رئیس‌جمهور این کشور توصیه شده است تا نه‌تنها شبیه «دونالد ریگان» در زمان ریاستش بر آمریکا و مواجهه با اتحاد جماهیر شوروی سابق و مذاکره مجدد برای توافق بهتر درزمینهٔ کنترل سلاح‌های اتمی و تدبیر در اتخاذ رویکرد جامع باشد که بنیاد رژیم ایران را لطمه بزند. آمریکا همان کاری را که در لهستان انجام داد باید در مورد ایران نیز انجام دهد.

توصیه‌های عملی که توسط کارشناسان آمریکایی به دولت این کشور ارائه‌شده است عبارت‌اند از:

۱. اتخاذ سیاست مواجهه قاطع با ایران

۲. افزایش تحریم و فشار اقتصادی بر طبقه متوسط، متوسط به پایین و فقیر جامعه

۳. کار با اپوزیسیون داخلی و شکل‌دهی به یک هستهٔ قدرتمند از معترضان (مدل لهستان)

۴. استفاده از تاکتیک‌های دوران جنگ سرد برای تعمیق شکاف بین دولت و جامعه (مانند حقوق بشر)

شرایط نامناسب اقتصادی اخیر کشور و شکل‌گیری تجمعات اعتراضی مردمی، این زمینه و تصور را در محافل آمریکایی و غربی به وجود آورده است که می‌توانند با بهره‌برداری از نارضایتی‌های اقتصادی به وجود آمده، اولاً شکاف بین دولت و جامعه را عمیق‌تر کنند و ثانیاً با شکل‌دهی به یک هسته قدرتمند از معترضان آن‌ها را طرف گفتگوی دولت قرار دهند. درنهایت با ناکارآمد نشان دادن هرچه بیشتر نظام سیاسی و سلب مشروعیت از آن زمینه براندازی را فراهم کنند.

چرایی تمرکز بر الگوی آشوب اغتشاش براندازی

چرا جبهه مقابل ایران با محوریت ایالات متحده آمریکا به الگوی آشوب و اغتشاش در داخل و نهایتاً براندازی نظام جمهوری اسلامی روی آورده است؟ پاسخ این سؤال را باید در «گزینه‌های روی میز» آمریکایی‌ها و کارایی هر یک از آنها جستجو کرد. مکرراً از مقامات آمریکایی شنیده می‌شود که تمام گزینه‌ها در رابطه با ایران روی میز است. معنی این حرف آمریکایی‌ها آن است که اگر لازم باشد برای مقابله با ایران به نیروی نظامی نیز متوسل خواهند شد؛ اما چرا تا کنون این گزینه مورد توجه دولت‌های آمریکایی – چه دمکرات و چه جمهوری خواه – نبوده است؟ دلایل متعددی را می‌توان برای این موضوع مهم بر شمرد. از جمله مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

آگاهی نسبت به توان نظامی دفاعی جمهوری اسلامی ایران

مقامات نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا به خوبی نسبت به توان نظامی دفاعی جمهوری اسلامی ایران آگاهی داشته و گزارش‌های دقیقی در این رابطه در اختیار آنها قرار داده می‌شود. توان دفاعی موشکی جمهوری اسلامی ایران به عنوان ستون فقرات راهبرد سیاست دفاعی به عاملی بازدارنده محاسبات آمریکایی‌ها را به این سمت برده است که توان جمهوری اسلامی ایران در مقابله با هرگونه تهدید خارجی واضح و غیرقابل انکار است. این برآورد راهبردی صراحتاً در صحبت‌های مقامات آمریکایی بیان می‌شود. به عنوان نمونه اخیراً فرمانده ستاد فرمانده کل نیروهای ارتش آمریکا در منطقه خاورمیانه و شرق آفریقا و آسیای مرکزی موسوم به سنتکام با اشاره به توان پهپادی ایران به از دست رفتن برتری هوایی نیروهای آمریکایی برای اولین بار در هرگونه عملیات احتمالی سخن گفته است.

وسعت آسیب پذیری آمریکا

وجود آگاهی نسبت به توان نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران موجب شکل‌گیری این انگاره در ذهن مقامات آمریکایی شده است که در صورت هرگونه درگیری نظامی وسعت آسیب پذیری آنها بسیار بیش از آن چیزی خواهد بود که برایشان قابل تصور باشد. وجود پایگاه‌های پرشمار نظامی آمریکا در کشورهای منطقه این امکان را به صورت راهبردی در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار می‌دهد که در صورت هرگونه ماجراجویی ضربات و آسیبهای گسترده‌ای را به زیر ساخت های نظامی آمریکا در منطقه وارد سازد.
این موضوع در ادبیات اندیشمندان آمریکایی تحت عناوینی مانند موازنه تهدید مورد تمرکز قرار گرفته است. در چارچوب این مفهوم گفته می‌شود اگرچه توان نظامی آمریکا نسبت به ایران به صورت اسمی برتر و بالاتر است اما توان وارد ساختن آسیب و تهدید ایران باعث شده است که به نوعی موازنه برقرار شود و در محاسبات آمریکایی‌ها گزینه نظامی از اعتبار بسیار پایینی برخوردار گردد.

وسعت آسیب‌پذیری آمریکا در صورت هرگونه درگیری نظامی نه تنها به صورت نظری و محاسبات ذهنی مورد توجه قرار گرفته بلکه در عمل نیز به اثبات رسیده است. متعاقب ترور سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فرودگاه بغداد، ایران با موشک‌های نقطه زن خود پایگاه آمریکایی‌ها در عراق را مورد هدف قرار داد این اقدام هیئت حاکمه آمریکا را به این جمع‌بندی رساند که تهدیدات ایران سطح بالایی از اعتبار برخوردار است و در صورت لزوم بخش نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی از درگیری مستقیم با نیروهای آمریکایی ابایی ندارد.

تجربه شکست در موارد مشابه

یکی دیگر از دلایلی که آمریکایی‌ها برای مقابله با ایران اهمیت و اعتبار کمتری به استفاده از گزینه نظامی قائل هستند تجربه شکست در موارد مشابه است. ایالات متحده آمریکا به عنوان کشوری که در موارد متعددی سایر دولت‌های مخالف خود را مورد هجوم نظامی قرار داده و به جغرافیای تحت حاکمیت آنها لشکرکشی کرده است، تجربه شکست‌های بزرگی را نیز در کارنامه خود دارد. دو نمونه بسیار عبرت آموز این شکست‌ها، عراق و افغانستان هستند. آمریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی به بهانه مبارزه با تروریسم افغانستان را مورد حمله نظامی قرار داد و به مدت ۲۰ سال در این کشور حضور گسترده‌ای داشت؛ اما سال گذشته در نهایت با یک خروج فرار گونه مجبور به ترک خاک افغانستان شد. اگرچه هنوز اهداف و نیات آمریکایی‌ها از واگذاری افغانستان به طالبان کاملاً مشخص نیست و تسلیم کابل به نیروهای طالب یکی از مهم‌ترین سؤالات بدون پاسخ مانده است اما به صورت واضح تجربه لشگرکشی به افغانستان یک شکست راهبردی در کارنامه ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شود.
در عراق نیز مشابه افغانستان آمریکایی‌ها نتوانستند به اهداف تعریف شده خود برسند و نیروهای مخالف آمریکا در عراق جایگاه تثبیت شده به لحاظ سیاسی و نظامی دارند. این موارد موجب شده است که مدافعان اقدام نظامی در برابر ایران نتوانند به سوالاتی که در برابر نخبگان و افکار عمومی آمریکا قرار دارد پاسخ دهند. لذا گزینه اقدام نظامی در برابر ایران عملاً یک راهبرد محکوم به شکست تلقی می‌شود.

-عدم مشروعیت دولت دست نشانده در ایران

آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که دولتی که در پی حمله نظامی خارجی در ایران مستقر شود به صورت قطعی با بحران عدم مشروعیت مواجه خواهد بود چرا که عامه مردم چنین دولتی را یک دولت دست نشانده و وابسته به خارج تلقی خواهد کرد. تجربه تاریخی آمریکایی‌ها در رسیدن به این برآورد عمدتاً مربوط به کودتای ۲۸ مرداد می‌شود. در آن واقعه دولت‌های انگلیس و آمریکا با همکاری یکدیگر محمد مصدق را که توسط رأی مردم به عنوان نخست وزیر انتخاب شده بود سرنگون و محمدرضا پهلوی را مجدداً به قدرت بازگرداند. نحوه بازگشت شاه به قدرت باعث شد تا از وی به عنوان یک عامل دست نشانده توسط آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها یاد شود و موقعیت او تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی با تزلزل و عدم ثبات پیوند داشته باشد.
این موضوع باعث می‌شود تا توسل به نیروی نظامی برای تغییر رژیم در ایران در راهبرد ضد ایرانی آمریکایی‌ها عملاً منتفی باشد

مجموعه عواملی که ذکر شد هیئت حاکمه آمریکایی را به این جمع بندی رسانده است که موضوع براندازی و تغییر رژیم در ایران را از طریق توسل به راهبرد آشوب و بی ثبات سازی داخلی پیگیری کنند
در این چارچوب تمرکز اصلی بر بهره برداری حداکثری از ضعف‌ها و آسیب‌های موجود در داخل به ویژه در حوزه اقتصادی و معیشتی قرار دارد. به عبارتی دیگر تلاقی ضعف‌های داخلی با راهبرد ضد ایرانی بهره برداری از نقاط ضعف ایران موجب شکل گیری بی‌ثباتی و ناآرامی‌های اخیر شده است

دلایل ادامه دار بودن اغتشاشات

اغتشاشات اخیر علیرغم نمونه‌های گذشته به ویژه در آبان ۱۳۹۸ و دی ۱۳۹۶ محدود به بازه زمانی خاصی نبوده و برای بیش از دو ماه ادامه پیدا کرده است دلایل متعددی برای استمرار یافتن و ادامه دار بودن بی ثباتی‌ها و اغتشاشات وجود دارد که از جمله مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

وجود زمینه‌های تقویت کننده

یکی از مهم‌ترین دلایل استمرار به ادامه دار بودن اغتشاشات اخیر وجود زمینه‌های تقویت کننده ناآرامی‌ها به ویژه در حوزه اقتصادی و معیشتی است. حذف ارز ترجیحی توسط دولت و افزایش عمومی قیمت کالاهای اساسی موجب شکل گیری نارضایتی در بخش عمده‌ای از جامعه شده است. اقدام دولت که تحت عنوان اصلاح ساختار اقتصادی انجام شد بدون توجه کافی به اقناع افکار عمومی به مرحله اجرا درآمد. به همین دلیل موجب شکل گیری زمینه‌های نارضایتی به ویژه در دهک‌های پایین جامعه شد. این وضعیت یکی از دلایل ادامه دار بودن ناآرامی‌های اخیر تلقی می‌شود به صورت حداکثری توسط عوامل خارجی مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.

تحرک سنگین رسانه‌ای دشمن

در ناآرامی‌ها و اغتشاشات اخیر شاهد تحرک سنگین رسانه‌ای دشمن با به کارگیری تمام ابزار و امکانات موجود و در اختیار آن‌ها بودیم. البته نشانه‌های آرایش تهاجمی رسانه‌ای دشمن از مدت‌ها پیش آشکار بود. در جلسه‌ای که کنگره ایالات متحده آمریکا در سال ۱۳۹۷ با حضور صاحب نظران رسانه‌های تشکیل داده بود گفته شده است که ایالات متحده باید زمان بازبینی ساختار رسانه‌های فارسی زبان آنها را برای شرایطی که جرقه اعتراضات در ایران زده می‌شود آماده کند تا خوشه‌های از هم گسسته اعتراضات را به هم پیوسته نشان داده و اینگونه القا کنند که یک حرکت عمومی و سراسری شکل گرفته است. همین راهبرد به صورت دقیق و کامل از سوی رسانه‌های بیگانه در اغتشاشات و ناآرامی‌های اخیر پیگیری شد به گونه‌ای که مشاهده می‌شد مطالبی زنجیر وار به گونه‌ای منعکس می‌شوند که سراسر ایران درگیر آشوب شده است. این موضوع دومین دلیل استمرار و ادامه دار بودن وضعیت ناآرامی‌ها به شمار می‌آید.

به کارگیری عوامل میدانی

به کارگیری گسترده عوامل میدانی به منظور ایجاد آشوب سومین دلیل استمرار وضعیت اغتشاشات به شمار می‌آید. پایگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی دشمن در کشورهای منطقه به ویژه پایگاههای رژیم صهیونیستی در اقلیم کردستان عراق نقش گسترده‌ای در این رابطه ایفا کردند. مطابق با گزارش‌های موجود بیش از ۷۰ مرکز در اقلیم کردستان برای پشتیبانی از آشوب ها و اغتشاشات در ایران فعال شده‌اند و حمایتهای مادی لجستیکی را در اختیار سر شبکه‌های خود در داخل ایران قرار می‌دهند علاوه بر این در وزارت امور خارجه و گروه اقدام علیه ایران و وزارت خزانه داری ایالات متحده آمریکا تعدادی بالغ بر ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر بصورت اختصاصی روی موضوع ایران در حال برنامه ریزی طراحی و اجرای سیاستهای مختلف هستند. طبیعی است که شکل‌گیری هرگونه نارضایتی و ناآرامی در داخل کشور برای طرف مقابل یک فرصت بی نظیر برای موج سازی و فشار بر ایران محسوب می‌شود

تمرکز بر هسته‌های محدود آشوب

در اغتشاشات اخیر بر خلاف موارد گذشته که عمدتاً تلاش می‌شد تا حرکت‌هایی بزرگ و تجمعاتی پر شمار ترتیب داده شوند بر شکل دهی هسته‌های محدود آشوب تمرکز شده است. در این چارچوب انرژی گروه‌های معاند به صورت جزیره‌ای و به کارگیری تعداد معدودی از افراد در نقاط مختلف شهری مصرف می‌شود، سپس با استفاده از ابزار رسانه این تجمعات محدود و اندک به صورت خوشه‌های به هم پیوسته و زنجیر وار نشان داده می‌شوند و اینگونه به مخاطب القا می‌شود که سراسر ایران درگیر یک اعتراض سراسری است. بهره گیری از این تاکتیک عمدتاً به دو دلیل است اول نبوده توان ایجاد یک حرکت عمومی گسترده و عدم همراهی مردم با جریان‌های ضد انقلاب و دوم استمرار بخشیدن به اغتشاشات و و فرسوده سازی توان حاکمیت به منظور مقابله با اغتشاشگران. جریان‌های معاند امیدوارند با زنده نگه داشتن حداقلی اغتشاشات در ایران بتوانند زمینه را برای فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی فراهم کنند

تبعات سیاسی، اقتصادی و امنیتی ادامه اغتشاشات

ادامه دار بودن اغتشاشات هرچند به صورت محدود و پراکنده تبعات متعدد سیاسی اقتصادی و امنیتی برای کشور به دنبال دارد و اصولاً یکی از اهداف دشمن برای زنده نگه داشتن جریان اغتشاش ناآرامی و بی ثباتی در داخل کشور تحمیل هزینه‌های هنگفت در ایران است تا حداقل موجب تغییر رفتار در جمهوری اسلامی شود و یا اینکه به صورت حداکثری هدف نهایی که براندازی و تجزیه جغرافیایی ایران است محقق شود در روزهای ابتدایی اغتشاشات رسانه‌های رژیم صهیونیستی این آرامی‌ها را فرصتی برای فشار بر ایران و تغییر رفتار آن حداقل در برابر این رژیم معرفی می‌کردند.

مهم‌ترین تبعات سیاسی اقتصادی و امنیتی ادامه اغتشاشات را می‌توان در قالب موارد زیر بیان کرد:

تبعات سیاسی

مهم‌ترین و اصلی‌ترین پیامد سیاسی ادامه اغتشاشات تعمیق شکاف بین مردم و نظام سیاسی است. ایجاد فاصله بین مردم و جمهوری اسلامی یکی از راهبردهای ثابت ایالات متحده آمریکاست که در زمان ریاست جمهوری ترامپ به صورت ویژه و برجسته پیگیری شد و با روی کار آمدن بایدن و عدم امتیازدهی ایران در موضوع هسته‌ای مجدداً در دستور کار قرار گرفته است. در این چارچوب تلاش اصلی جریان معاند در جهت بی اعتماد سازی در سطح عمومی جامعه نسبت به حکومت و حاکمیت صرف می‌شود. همچنین تلاش می‌شود تا نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی فاقد کارکردهای لازم معرفی شود. طراحی و برنامه ریزی که صورت گرفته به این ترتیب است که در انتهای فرایند ایجاد شکاف بین مردم و نظام سیاسی با ایجاد یک رهبری جعلی برای جامعه حاکمیت و اقتدار جمهوری اسلامی با چالش مواجه شود نمونه‌های این اقدام سابقاً در رخی از کشورها مانند ونزوئلا مشاهده شده است ایالات متحده آمریکا با اعمال مجموعه‌ای از تحریم‌های کمرشکن علیه ونزوئلا شکاف بین مردم و نظام سیاسی را تعمیق و سپس یک نفر را به عنوان رهبر اعتراضات و رئیس جمهور خودخوانده ونزوئلا مورد حمایت قرار داد این مهم‌ترین تهدید سیاسی ناشی از ادامه اغتشاشات است که می‌تواند تبعات بسیار سنگینی داشته باشد.

همچنین ادامه اغتشاشات بهانه لازم برای پرونده سازی علیه جمهوری اسلامی در مجامع بین‌المللی تحت عناوینی مانند حقوق بشر را فراهم می‌کند. هفته گذشته شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در جلسه اختصاصی خود که راجع به ایران برگزار شد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای بررسی حوادث داخل ایران را تصویب کرد این کمیته که با میدان داری کشورهای غربی ایجاد شد ظرفیت آن را دارد که دروغ‌ها و اتهامات گسترده‌ای را از جمله در رابطه با ادعاهای مربوط به کشتار معترضان علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح کند. ادامه دار بودن اغتشاشات وجود چنین طرح‌ها و تشکیل کمیته‌هایی مانند این را توجیه می‌کند.

تبعات اقتصادی

اغتشاش و ناآرامی چون به صورت ذاتی با عدم ثبات پیوند دارد یک فرایند منفی برای رشد و توسعه اقتصادی محسوب می‌شود کشوری که دچار ناآرامی است طبیعت نمی‌تواند میزبان سرمایه‌های خارجی باشد و حتی سرمایه‌های داخلی نیز فرصت رشد و شکوفایی پیدا نمی‌کنند چرا که با یک روند مستمر تهدید مواجه هستند. طراحان اغتشاش و کسانی که به دنبال ادامه دار بودن آن هستند به خوبی می‌دانند که چرخه اغتشاش، ناامنی، عدم توسعه اقتصادی و نهایتاً نارضایتی عمومی به صورت مطلوبی می‌تواند آنها را در جهت اهدافشان حرکت دهد.

از سوی دیگر اغتشاش و ناآرامی بهانه‌ای را برای ایجاد فشارهای بین المللی بر علیه کشور به دست دولت‌های غربی می‌دهد. ایالات متحده آمریکا به خوبی با بهانه قرار دادن ناآرامی‌های داخلی می‌تواند تحریم‌های ظالمانه و ضد ایرانی خود را توجیه و از پاسخگویی در برابر اثرات غیر انسانی تحریم‌ها شانه خالی کند. به صورت تاریخی نیز هرگاه کشور با بی ثباتی به ناآرامی مواجه بوده دشمن به ویژه آمریکایی‌ها فرصت را برای اعمال تحریم‌های بیشتر مناسب دیده‌اند. لازم به یادآوری است که سنگین‌ترین تحریم‌های ضدایرانی ایالات متحده آمریکا پس آر فتنه ۸۸ اعمال شد و طی سال‌های پس از آن تشدید گردید. همچنیندر سطح شورایامنیت سازمان ملل متحد نیز قطعنامه ۱۹۲۹ در اواخر سال ۹۰ تصویب شد که دسترسی ایران به سیستم پولی و مالی بین المللی (سوئیفت) را قطع و مشکلات بسیاری را پدید آورد. لذا یکی دیگر از پیامدهای اقتصادی ادامه اغتشاش و آشوب ها افزایش فشار اقتصادی بر ایران است. در پی اغتشاشات اخیر نیز باید منتظر اقدامات تهاجمی بیشتر کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا باشیم. اصولاً هدف حداقلی بازیگراین مانند رژیم صهیونیستی نیز قرار دادن ایران در مسیری است که هزینه‌هایی هنگفت به ویژه در حوزه اقتصادی متحمل شود.

 تبعات امنیتی

مهم‌ترین اثر و پیامد امنیتی ادامه دار بودن اغتشاشات نهادینه سازی شبکه عوامل معاند در داخل کشور است. در اغتشاشات اخیر مشاهده شد که گروه‌ها و شبکه‌های پنهان در کنار احزاب شناخته شده تجزیه طلب به صورت میدانی تمام نیروی خود را صرف شکل دهی به یک حرکت عمومی علیه جمهوری اسلامی کردند. ناکامی در ایجاد یک اعتراض عمومی این جریان‌ها را به سمت زنده نگهداشتن فرآیند اعتراضات با تمرکز بر هسته‌های آشوب محدود سوق داده است. طرف مقابل به ویژه ایالات متحده آمریکا رژیم صهیونیستی و سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی وابسته به آنها این شبکه‌ها را سرمایه‌های اصلی خود در داخل ایران تلقی کرده و ادامه اعتراضات را عامل اصلی در پویا و چابک نگهداشتن آن‌ها تلقی می‌کنند. علاوه بر این ایجاد حس ناامنی گسترده در جامعه مهمترین سرمایه جمهوری اسلامی که تأمین امنیت در یک منطقه‌ای ناخن و پر آشوب بود را هدف قرار می‌دهد و روایت کلان نظام را در این رابطه مخدوش می‌کند.

کد خبر 263

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha