روایت قدیمی از مدیریت بازار ارز و داستان سرجوخه جبّار

نورالدین قدیمی، معاون استان های شانا، در کانال شخصی خود در پیام رسان ایتا با نقل داستان سرجوخه جبار به نقد بازار ارز و نحوه مدیریت آن پرداخت.

به گزارش شانا، نورالدین قدیمی، معاون استان‌های شانا، در کانال شخصی خود در پیامرسان «ایتا» در نقد وضع موجود بازار ارز و مدیریت آن نوشت: وضعیت بازار به هم ریخته و وضعیت مناسبی ندارد.  جنگ ترکیبی را باور داریم و با تمام پوست و استخوانمان هم درک می کنیم. تحریم ها و جنگ اقتصادی امروز دشمن هم، واقعیتی غیرقابل انکار است ولی اینکه بالا و پائین شدن لحظه ای قیمت دلار، به اندازه درتامین ابتدایی ترین نیازمندی های مردم، اثرگذاری داشته باشد را درک نمی کنیم. بازار به اندازه ای رها شده است که وقتی برای خرید یک مترشیلنگ آب می رویم، فروشنده اول قیمت دلار را می پرسد، بعد قیمت می گوید.

قدیمی در این خصوص به ذکر خاطره ای پرداخته است: اوایل سال هفتاد به اتفاق یکی از دوستان به یکی از مراکز فروش رفته بودم، قیمت های نامتعارف حبوبات در یکی از مغازه ها نظرم را جلب کرد، به فروشنده مراجعه و علت را پرسیدم، جواب فروشنده جالب بود که گفت:  من این قیمت ها را نوشته ام ببینم کسی پیدا می شود رسیدگی کند و از من بپرسد چرا؟

معاون استان های شانا با اشاره به خاطره فوق نوشت: وضع امروز بازار و تامین نیازمندی های مردم هم تقریبا چنین وضعی دارد و هرکس هر کاری می خواهد انجام می دهد و هیچ ترس و واهمه ای هم از قانون و بازرسی و مامور ندارد. آیا قوانین نقص دارند؟  مجریان قانون مشکل دارند؟   عوامل نفوذی در کارهستند؟ و یا... 

قدیمی در این خصوص روایتی را نیز آورده است:

می گویند در ایام قدیم، دریکی از پاسگاه ‌های ژاندارمری، مأموری به نام «سرجوخه جبّار»  خدمت می کرد که مانند بسیاری از  همکارانش در آن روزگار، سواد درست و حسابی نداشت ولی تا بخواهی کارآمد بود و درمنطقه خدمت او، خلافکاران یارای نفس‌ کشیدن نداشتند. از قضای روزگار، در محدوده خدمت‌ او، دزدی بود که امان مردم را بریده و خواب «سرجوخه جبار» را آشفته کرده بود. سرجوخه جبار، بارها دزد را دستگیر کرده به‌ محکمه فرستاده بود ولی، گردانندگان‌ دستگاه، هر بار به دلایلی و از آن جمله‌ عدم وجود دلیل برای بزهکاری، دزد را رها کرده بودند. یک روز، سرجوخه جبار، که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد به دادگاه و آزادی او به ستوه آمده بود، به منشی‌ پاسگاه دستور داد که کتاب قانون‌ مجازات را بیاورد و محتویات آن را، برای‌ سرجوخه بخواند. منشی پاسگاه، کتاب قانونی را که‌ در پاسگاه بود، آورد و تا آخر برای‌ سرجوخه جبار خواند: «ماده ۱ ... ماده ۲ ... ماده ۳ ... ماده ۱۰ ... ماده ۱۸... و الخ...»

همین‌ که منشی پاسگاه آخرین ماده‌ قانون‌ را خواند و کتاب را بست، سرجوخه جبار حیرت‌زده گفت: «این‌ها که همه‌اش ماده بود، آیا این کتاب، حتی یک نر نداشت؟» منشی گفت: «قانون از مجموعه ماده‌ها شکل‌گرفته است و نر ندارد.» سرجوخه جبار به منشی گفت: «ببین در این کتاب، صفحه سفید هست؟ منشی گفت: «در صفحه آخر کتاب، به‌اندازه‌ نصف صفحه، جای سفید باقی‌مانده است.» سرجوخه جبار گفت: «قلم را بردار و این مطالب را که می‌ گویم‌ بنویس و چنین تقریر کرد:  (نر سرجوخه جبار) : هرگاه یک نفر، ۶‌ بار به گناه دزدی، از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات، از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل‌ بیاید و کار خودش را از سر بگیرد، برابر نر سرجوخه جبار محکوم‌ به اعدام است.»

پس از اتمام کار منشی، زیر نوشته را انگشت زد و مهر کرد و پس‌ از آن، دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند. آنگاه او را در برابر جوخه آتش قرارداد و فرمان اعدام را درباره‌اش اجرا کرد. خبر این ماجرا، به گوش استاندار رسید و او دستور داد سرجوخه جبار را، به حضورش ببرند. استاندار پرخاش ‌کنان از او پرسید چرا چنان‌ کاری کرده است. سرجوخه جبار گفت: «قربان! من دیدم در سراسر قانون‌ مجازات، هرچه هست، ماده است و حتی یک‌ «نر» توی آن‌همه ماده نیست و آن ‌وقت‌ فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی‌ که یک منطقه را، با شرارت‌ هایش جان‌به‌سر کرده است، هر بار که دستگیر می‌شود، بدون‌ مجازات آزاد می‌شود و به محل‌ بازمی‌گردد. این بود که لازم دیدم در میان‌ «ماده» های قانون مجازات که همه مهربان هستند، یک «نر» هم باشد و خودم آن «نر» را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون، اعدام کردم و منطقه را از شر او آسوده گردانیدم!»

قدیمی از داستان فوق نتیجه گرفته است: القصه قصه امروز ما هم شبیه همان وضع است.  قصه، قصه مهربانی با دزدان قانون بلدی است که با پنبه قانون سر قانون می برند و  نان مردم آجر می کنند و راست راست می چرخند و به ریش همه می خندند. قصه، قصه بی تدببری ها و مهربانی با خلاف کاران است. قصه، قصه تخم مرغ‌ دزدهایی است که با نبودن ماده قانونی مناسب، شتردزد می شوند. قصه، قصه هزاران دردی است که دیگر نمی‌توان با این ماده‌ها به‌سادگی آن ها را التیام بخشید. قصه، قصه قوانین مهربان و مجریان بی... است که با وجود آنان نمی‌شود به‌سادگی با فساد مبارزه کرد. یک «ماده‌قانونی» درست‌ودرمان و یک ماده «نر قانونی» قاطع و یک مجری قاطع‌تر می‌خواهد تا جامعه مورد ستم واقع نشود و این‌گونه به یغما نرود. امروز بازار ما، قاطعیت سرجوخه جباری لازم دارد تا مشکلات مردم حل شود و امورات به سامان برسد.

کد خبر 614

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha