کمیته رصد و تحلیل شانا- برخی از همراهان دیروز امام بر این باورند که فرآیند مواجهه انقلاب اسلامی با جهان خارج در ابتدای انقلاب انتزاعی، آرمانی و غیرواقعی بوده است لذا به جای اینکه به تغییر و تصحیح افکار و باورهای خود اعتراف کنند، تلاش میکنند «امام را به عرف بینالملل برگردانند»، بنابراین مواضع استکبار ستیزانه امام را پنهان میکنند.
سؤال و مسئله اصلی این است که چرا تحریف امام به یک مسئله تبدیل میشود و تا مرز نگرانی رهبری نسبت به آن پیش میرود؟ البته انحراف برخی انقلابیون از مسیر بنیانگذاران انقلابها امری باسابقه و قابل بازخوانی است و منحصر به ایران نیست، اما تفاوتهای ماهوی و اعتقادی امام که در کلام ایشان با عنوان «قیام الله» متجلی است علی القاعده باید مسیر تحریف امام را مسدود سازد، اما ظاهراً اینگونه نیست. به صورت اختصار میتوان دلایل ذیل را به عنوان چرایی انحراف امام برجسته دید .
۱- احساس عدم منزلت برخی انقلابیون سابق
این پدیده جنبه تاریخی نیز دارد. منزلتی که طلحه و زبیر بعد از پیامبر و در دوران امیرالمؤمنین میخواستند محقق نشد و تا مرز رویارویی و جنگ با فردی که در بیعتش بودند، پیش رفتند. برخی انقلابیون ما که احساس میکنند در صدر انقلاب جایگاه اجتماعی و تأثیرگذاری بیشتری داشتند، میل دارند همچنان خود را بانی و وارث انقلاب بدانند، اما دو پدیده که عبارتند از: رویش نسلی و دموکراسی (چرخش نخبگان) مانع این کار میشود؛ بنابراین انقلابیون صدر انقلاب معمولاً شکستهای دموکراتیک را نمیپذیرند، یعنی باورشان نمیشود که بعضاً در فرآیند مردمسالاری حذف میشوند لذا واکنش آنان به شکست در قالب «مکانیسم جابهجایی روانی» انجام میشود و بهانههای دیگری میتراشند و حسرت دوران امام را میخورند و آن دوران را طوری تفسیر میکنند که گویی مرکز ثقل انقلاب فقط آنان بودهاند و امام نیز غیر آنان کسی را در شعاع نگاه خود نمیدیده است. برای موجه جلوه دادن حرف و منطق امروز خویش به کد آوری از امام روی میآورند. این کدآوری هم کانالیزه شده است و هم معمولاً در قلم و بیان امام که طبق وصیتش حجتهای دوگانه بعد از خودش هستند، وجود ندارد.
۲- مرعوب فضای بینالملل
برخی از همراهان دیروز امام بر این باورند که فرآیند مواجهه انقلاب اسلامی با جهان خارج در ابتدای انقلاب انتزاعی، آرمانی و غیرواقعی بوده است لذا به جای اینکه به تغییر و تصحیح افکار و باورهای خود اعتراف کنند، تلاش میکنند «امام را به عرف بینالملل برگردانند»، بنابراین مواضع استکبار ستیزانه امام را پنهان میکنند، مثلاً از حکم اعدام سلمان رشدی دم نمیزنند، فرار از موفقیت انقلابی را با روتوش «تنشزدایی» زراندوده میکنند و پشت سر «زندگی مردم» و «مواهب جهانی شدن» مخفی میشوند؛ بنابراین تلاش مینمایند فلسفه انقلاب اسلامی را سرنگونی پهلویها و جغرافیای آن را در فلات ایران محصور کنند و برای موجه جلوه دادن این تفکر در پشت مفاهیمی مانند «لزوم توسعه کشور» و «تعامل سازنده با دنیا» مخفی میشوند. حال آنکه انقلاب امام در سطح ایران، جهان اسلام و عالم مستضعفین مطرح و استمرار یافت. عناصر کلیدی گفتمان سیاست خارجی امام همچون «استکبارستیزی»، «مستضعفنوازی»، «جهانخواران» و «قدرتهای پست مادی»، «دنیای کفر و بربریت» و... برای یک بار هم به کار نمیبرند. علاوه بر آن استانداردهای حیات سیاسی – اجتماعی غرب که مورد هجوم امام بود را به عنوان «تجربه بشری» پذیرفتهاند و تلاش میکنند با تفسیر و کتمان امام، سطح توقعات غرب از رفتار ایران انقلابی را برآورده نمایند و به غرب بگویند ما هم مثل شما هستیم و استانداردهای شما را قبول داریم. امام در پایان حیاتشان به همین نکته اشاره دارند و معتقدند آنان (غرب) زمانی ما را به رسمیت میشناسند که آنان آقا باشند و ما فرمانبردار و جیرهخوار آنان و زمانی ما را به رسمیت میشناسند که شناسنامه ما را آنان صادر کرده باشند. معنی این شناسنامه یعنی هویت خود را در هویت آنان ادغام کنیم و بین خود و آنان فاصلهای در فلسفه حکومت و سیاست و حیات اجتماعی نبینیم. این رویه و مشی اکنون به عنوان پرستیژ نیز محسوب میشود و برخی از مسئولان جمهوری اسلامی فرزندان خود را برای زندگی یا تحصیل به غرب میفرستند تا اثبات خود به غرب را تسهیل کنند. مواجهه با سالگرد صدور حکم امام خمینی (ره) برای سلمان رشدی در دولت اصلاحات و هماکنون نمونههای بارزی از سکوتی است که تلاش مینمایند چهره انقلابی امام را به عنوان «مهربان رحمانی» که در غرب «تساهل لیبرالی» ترجمه میشود، منحرف نمایند.
۳- قرار گرفتن انقلابیون در تیررس قوه قهریه قانونی کشور
برخی از انقلابیون سابق که مدعی صرف عمر خود در مسیر انقلاب، جنگ و امام هستند و خود در تعبیه و تدوین قوانین قضایی- انضباطی کشور نقش کلیدی داشتهاند، هرگز باور نمیکردند که ممکن است این قوانین روزی شامل حال آنان شود، به طور مثال ردصلاحیتهای شورای نگهبان تا زمانی که برای دیگران بود امری مطلوب و لازم محسوب میشد، اما اگر شامل حال آنان یا اقوام و بستگان شود فریاد وا انتخابات سر میدهند که چه نشستهاید که مسیر امام منحرف شده است و «انتخابات آزاد» مخدوش گردیده است. همین امر در حوزه قضا نیز قابل قضاوت است. برخی از همراهان امام هرگز نمیپذیرند که به هر دلیل تن به اتهام قضایی دهند و اگر در این مسیر قرار گرفتند تمام آسمان و رسیمانها را به هم میدوزند تا اثبات کنند«این آن چیزی نیست که امام میخواست» و با ذکر خاطره از صحنههای گذشت امام نسبت به افراد یا نادیده گرفتن تخلفات افراد از سوی امام برای فرار خود توجیه تاریخی بتراشند. حال آنکه امام با صراحت میفرمود: «خدا میداند ذرهای حق و مصونیت برای خود قائل نیستم. از من هم اگر تخلفی سر زند مهیای مؤاخدهام». جناحگرایی در کشور نیز به این موضوع کمک شایانی نموده است. دیالکتیک دو جناح در سیاسی جلوه دادن برخوردهای قضایی نیز عامل مهمی است که پناه بردن به امام را برای برخی سیاسیون متهم به ارمغان میآورد و با نگاه رویایی به درون حیات امام تلاش مینمایند وضع موجود را متفاوت از آن دوران ترسیم نمایند.
۴- عدم تحمل رویشهای انقلاب (حسادت)
برخی از یاران صدر انقلاب خود را به مثابه افسر ارشد میدانند که دیگران نباید از آنان جلو بزنند. حال اینکه کادرسازی برای انقلاب از یک سو و دموکراسی از سوی دیگر به صورت طبیعی موجب افول جایگاه آنان میشود؛ بنابراین در مواجهه با رویشها و نسلهای دوم و سوم، حال را به گذشته ارجاع میدهند و تلاش میکنند بین این رویشها و آنچه مدنظر امام بود، فاصله ایجاد نمایند. برای اثبات این مسئله نیز به سخن و قلم امام مراجعه نمیکنند بلکه با استناد به سیره خصوصی امام که قابل قضاوت برای همه نیست، تلاش می کنند نسلهای بعدی انقلاب را ناپخته و نامناسب برای مدیریت کشور جلوه دهند و بگویند «اینها کجا بودند؟» یا در زمان امام این افراد جایگاهی نداشتند و حتی آنان را مخالفین امام معرفی نمایند و برخی از کسانی را که نمیپسندند ضمیر سخنان سلبی امام قرار دهند.
۵- عدم شناخت صحیح از چارچوب نظامسازی امام و قانون اساسی در صدر انقلاب اسلامی
بدون تردید نظامسازی امام مبتنی بر مأموریتی بود که برای انقلاب اسلامی پیشبینی کرده بودند. وقتی الزامات، نیازمندیها و چگونگی پیگیری اهداف انقلاب اسلامی در قانون اساسی هویدا گردید، ناسازگاریها هم شروع شد. رفراندوم قانون اساسی در فروردین ۱۳۵۸ در مرحله اول و شکلگیری ساختار قانون اساسی در مرحله دوم باعث گردید، مخالفتها با اهداف نظام جمهوری اسلامی شروع شود، اما جایگاه اجتماعی و سیاسی امام به گونهای بود که هر کس به تقابل با وی میپرداخت، از حیز انتفاع ساقط میشد، بنابراین برخی از همراهان دیروز امام که از انقلاب امام چیزی غیر از نظام دینی میخواستند به تفسیر اهداف امام از انقلاب پرداختند و انقلاب امام را در حد مجانی کردن آب و برق تنزل دادند.
سعید حجاریان معتقد است، امام به دنبال ایجاد یک جمهوری مثل فرانسه بود. برخی دیگر بر این باور شدند که امام به دنبال نظام ولایت فقیه نبود و به همین دلیل در بدو ورود در قم مستقر شدند. تحریفکنندگان، هجرت امام از تهران به قم در اوایل سال ۱۳۵۸ را به معنی دوری امام از سیاست قلمداد کردند. حال آنکه همه حیات امام برای اثبات وحدت دین و سیاست بود، به همین دلیل روحانیونی که دخالت در سیاست را دون شأن فقیه میدانستند مورد غضب امام بودند. مرحوم مهندس بازرگان نیز تلاش نمود با به کارگیری واژه «دموکراتیک» به عنوان پسوند نظام جمهوری اسلامی به تحریف چیستی انقلاب بپردازد که با مخالفت جدی امام مواجه شد. ایشان با گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی هم به مخالفت پرداختند و تا مرز تهدید به انحلال خبرگان قانون اساسی پیش رفتند، اما امام مانع آن شد.
۶-باور به تضعیف و انحراف دین در همسویی با سیاست
شاهبیت حرکت سیاسی و الهی امام، اثبات عدم جدایی دین از سیاست بود، البته در غرب جدید و خصوصاً در حوزه صاحبنظران «قرارداد اجتماعی» نسبتهای متفاوتی از رابطه دین و سیاست وجود دارد که از جمله آن میتوان به: ۱-تفکیک دین و سیاست ۲-سازگاری دین و سیاست ۳-غلبه سیاست بر دین ۴-غلبه دین بر سیاست و ۵-هستی سالاری این دو اشاره کرد. دیدگاه حضرت امام درباره نسبت دین و سیاست هیچ یک از گزینههای مذکور نیست. امام معتقد به «وحدت دین و سیاست» است. از دیدگاه امام دین زایشگاه و مولود سیاست است و سیاست بخشی از دین است، بنابر این برخی از همراهان اولیه انقلاب که با شور و حرارت امام را دنبال میکردند، وقتی پا به سن گذاشتند یا در مقاطع تحصیلات تکمیلی به تحصیل علوم انسانی پرداختند یا با مدلهای رابطه دین و سیاست و نظرات هابز، لاک، روسو، مارکس وبر، هابرماس و... آشنا شدند، بین نحوه حرکت در مسیر امام و پایبندی به آموختههای غربی گرفتار آمدند. از یک سو تلاش میکردند امام را به عنوان یک چهره رحمانی - دموکراتیک به غرب معرفی نمایند و از سوی دیگر تأکید امام بر محتوای اسلام و استکبارستیزی مانع اجرای نقشه آنان میشد، بنابر این برای عبور محترمانه و بدون پرخاش از امام، به تبیین رهیافتهای غرب درباره رابطه دین و سیاست پرداختند و با احتیاط وارد تحریف امام شدند. طرح «پروتستانتیسم اسلامی» از سوی اصلاحطلبان و خصوصاً هاشم آغاجری در خانه معلم همدان (۱۳۸۱)، و طرح جمهوریخواهی اکبر گنجی و همچنین طرح اسلام رحمانی با هدف سازگار کردن اسلام و لیبرالیسم از همین زاویه بود.
مدعای این جماعت این است که تأکید بر دین سیاسی موجب آسیب به دین میشود و عرفیگرایی باعث قلب ماهیت آن خواهد شد. حال آنکه در دیدگاه امام تأکید بر دین خود سدی برای نغلتیدن در وادی عرفیگرایی است. مثال آوری این دسته دو آبشخور دارد؛ اول قیام مارتین لوتر در اروپای قرن شانزدهم میلادی و دوم مخالفت با «امری قطعی» در معرفت نسبی است، بنابر این، چون امر دینی از قطعیت و دائمی بودن برخوردار است، نمیتواند با سیالیت معرفت همسو شود، لذا تابعین معرفت نسبی، امام را طوری تفسیر میکنند که با رهیافتهای غرب در نسبت دین و سیاست در تضاد نباشد. اما ماحصل این پرستیژ خواهی روی دیگری دارد و آن انحراف در رابطه دین و سیاست از نگاه امام خمینی است.
۷- عدم امکان اجماع رفاه – مبارزه در اندیشه امام و تعارضات برخی انقلابیون در مواجهه با دوگانه مذکور
در سبد ارزشی اسلام، رفاهزدگی امری مذموم و مبارزه در راه باورها و اعتقادات الهی امری مقدس است. امام خمینی بر این باورند که «تا کفر و شرک هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم» و بارها خطاب به ملت میفرمودند: «شما قدری مشکلات را تحمل نمایید تا مسئولین به امر صدور انقلاب بپردازند» و از طرفی در سال پایان حیات خویش خطاب به مسئولین میفرمودند: «کمربندها را محکم ببندید که ما هنوز در آغاز مبارزه جهانی خود علیه شرق و غربیم» یا میفرمودند: «خود را برای یک مبارزه علمی و عملی تا رسیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلامی آماده نمایید.» امام شرط این مبارزه مستمر را نغلتیدن در وادی رفاه میدانستند و میفرمودند: «کسانی که بر این باورند که رفاه و مبارزه با هم سازگارند، آب در هاون میکوبند.» از طرفی برخی از انقلابیون با عبور از دهه اول انقلاب و تحمل خستگیهای مبارزه و جنگ به سمت «زندگی بهتر» رفتند و همانند دهه دوم و سوم بعد از پیامبر چرب و شیرینی زندگی در خانواده و بعضاً خود آنان رخنه کرد.
چون افکار عمومی رفاه زدگی را مذموم میداند، جسارت فریاد مصرفگرایی یا لذتپرستی را ندارد، اما در گفتمان، تصمیمات و نگرش آنان دیگر بویی از مبارزه نیست. وقتی به رفتار و مطالبات امام میرسند برای گرفتار نیامدن در آن بخشی از اندیشه امام را برجسته و بخشی را به کلی نادیده میگیرند. در نتیجه رفاه نسبی آنان باعث کمرنگ شدن مبارزه میشود. وقتی مدیران کشور از سرمایه هزار یا چند صد میلیارد تومانی برخوردار باشند چطور میتوانند به مبارزه با استکبار و پرداخت هزینههای آن فکر کنند؟ لذا یا پشت شعار زیبای رفاه برای مردم مخفی میشوند یا مبارزه را مسکوت میگذارند. امام در این باره میفرمودند: «آنان که میگویند مردم از مبارزه خسته شدهاند خودشان خسته شدهاند و از اول هم خسته بودند.» از طرفی مدیر نظام جمهوری اسلامی هستند و نمیتوانند به صورت علنی از امام عدول کنند. بنابر این به تفسیر و تأویل امام میپردازند تا آنچه خود میپسندد از امام بسازند.
8- همراه کردن رهبری با خود و انصراف ایشان از مسیر انتخابی برای انقلاب اسلامی
«قیاس» یکی از حربههای تحریف امام است. برخی افرادی که اصرار، تمرکز و استقامت رهبری در مسیر انقلاب و سازشناپذیری وی را میبینند چارهای جز مثالآوری از امام نمیبینند. البته قاطعیت و عدم تساهل و تسامح امام به گونهای است که کمتر میتوان از آن مثال آورد.
اما بارها تلاش میشود امام را کمرنگ، مهربان، غیر مقتدر، حاشیهگزین و... معرفی کنند. به طور مثال رئیسجمهور ( روحانی رئیس جمهور وقت) در هفته دولت در حرم امام میگوید: «امام در امور دولتها دخالت نمیکرد.» حال آنکه امام به کلی نقش تشریفاتی برای خود قائل نبود و نمونههای فراوانی وجود دارد که شخصاً وارد مسائل اجرایی کشور میشد و مسئله را فیصله میداد. همانها که مدعی هستند امام در امور دولتها وارد نمیشد، میرحسین موسوی را نخستوزیر امام میدانند. حال آنکه نخستوزیر به جهت حقوقی و سلسله مراتب ذیل رئیسجمهور تعریف میشد، اما چون امام در اینباره اشارهای دارد انتخاب آن را به وی منتسب میکنند. حال میتوان گفت امام از رئیسجمهور در انتخاب نخست وزیر عبور کرده بود؟ در مسئله استعفای موسوی مجدداً امام وارد پاسخ میشود حال آنکه باید استعفا را به رئیسجمهور تقدیم میکرد.
در برخی احکام قضایی فردی نیز امام وارد میشدند (ماجرای حکم فهیم کرمانی). امام دستورات صریح به نخست وزیر، رئیسجمهور، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، وزیرخارجه، اطلاعات و حتی کشور دارند حال آنکه طبق قانون اساسی قبلی امام با دو واسطه باید با دولت رابطه برقرار میکرد. البته در مقایسه سیاست خارجی فعلی نظام با زمان امام، تاکنون کسی قدرت تحریف نیافته است چرا که هیچ تساهلی از امام در سیاست خارجی یافت نمیشود.
9- بحران معنا برای مفهوم ضدانقلاب با شعار ایران برای همه ایرانیان
حملات امام به همراهان سلطنت، چپیها، نهضت آزادی، جبهه ملی، حجتیهایها، لیبرالها، روشنفکرنماها و... کاملاً روشن است حتی امام با صراحت میگویند: «دشمن ما فقط محمدرضا نبود. هر کس مسیرش، مسیر اسلام نباشد دشمن ما است» (صحیفه امام، جلد 6 ، ص 257). اما برخی میخواهند مواضع امام نسبت به نحلههای مذکور از جمله نهضت آزادی و گروههای همسو را نادیده بگیرند. اعضای این گروهها را به همایشهای خود دعوت میکنند و رسانه در اختیارشان قرار میدهند و امام را متهم به تأثیرپذیری در باره آنان میکنند.
محمدرضا خاتمی همه گروههای مخالف نظام غیر از منافقین را واجد صلاحیت برای ورود به نظام میداند و بخشی از علل مخالفت با نظارت استصوابی به همین دلیل است. تردید در دستخط امام در برخی نامهها مثل نامه امام به وزیر کشور وقت در بهمن 1366 درباره نهضت آزادی یا نامه 6/1/1368 به آیت الله منتظری به همین دلیل صورت میگیرد. وقتی نمیتوانند صلابت امام در برخورد با منحرفین را کتمان کنند در قالب اخبار و خاطره غیرمستند (غیرمستند به صوت یا دستخط امام (ره)) میگویند: «امام قصد داشت...» که با این حربه به ادامه روندهای موجود شبهه وارد نمایند.
البته امام شرط بازگشت به دامان نظام را روشن کردهاند اما برخی میخواهند این شروط را لاپوشانی کنند. امام میفرمایند: «آغوش کشور و انقلاب برای کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت دارند باز است. اما نه به قیمت طلبکار از همه اصول که چرا مرگ بر امریکا گفتید، چرا جنگ کردید، چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری کردید چرا لانه فاسد را تصرف کردید و صدها چرای دیگر» (صحیفه امام جلد 21- 3/12/1367).
تلاش جهت تحریف امام از یک شخصیت انقلابی به یک شخصیت دموکراتیک به همین دلیل صورت میگیرد اما از مستندسازی این ادعاها عاجزند.
10- انطباق امام با رهاوردهای بشری مرسوم و منطبقسازی با استانداردهای سیاسی- اجتماعی غرب
بخشی از نخبگان انقلابی در اواخر دهه 1360 و خصوصاً بعد از پایان جنگ وارد تحصیلات تکمیلی علوم انسانی شدند و با رهیافتها و روشهای پستمدرن غربی که محور معرفت در آنان نسبی است آشنا شدند. لذا سامانه فکری- ذهنی آنان نسبت به چیستی نظام جمهوری اسلامی به هم ریخت اما چون اقتدار اجتماعی امام قدرت عرض اندام به آنان را نمیداد نتوانستند به صورت صریح دیدگاهها و اندیشه سیاسی امام را باطل اعلام کنند لذا به تفسیر و انحراف وی روی آوردند.
تلاشها نمودند تا مردمسالاری مورد نظر امام را با استانداردهای غربی انطباق دهند. انتخابات آزاد، نفی نظرات شورای نگهبان، چند تخصصی شدن مجلس خبرگان، نبود دادگاههای خاص روحانیت، انطباق سیاست خارجی امام با نظریههای موجود در روابط بینالملل از جمله این استانداردسازی و چفت و بست ناجور بود.
نوشتن کتب درباره قرائت سلطنتی از ولایت فقیه، ارائه مدل مشروطهخواهی برای تقلیل اقتدار رهبری دینی، نمونههای دیگری از تحریف آورده های امام در انقلاب اسلامی است.
11- محصور کردن قیام امام در فلات ایران (دولت- ملت ایران) برای فرار از چالشهای صدور انقلاب اسلامی
امام انقلاب خود را در سه سطح ایران، جهان اسلام و عالم مستضعفین طرح کرد و تا پایان عمر در مبارزه با نظامهایی که بر سه پایه صهیونیسم، کمونیسم و سرمایهداری استوارند تأکید صریح و علنی داشت و با صراحت از نابودی آنان سخن میگفت اما بسیاری از مدعیان، اکنون وی را صرفاً در دو کلیدواژه خلاصه کردهاند. عدهای وی را صرفاً در «توسعه» و رفاهآوری خلاصه کردهاند و مسائلی مانند آوردن نفت و آب مجانی توسط امام را طرح میکنند و عدهای وی را صرفاً در «میزان رأی ملت است» و همه عظمت انقلاب امام را در «جمهوری» خلاصه کردهاند.
با اندکی تساهل میتوان جریان اعتدال را متمرکز بر «توسعه» و جریان اصلاحات را متمرکز بر «جمهوری» معرفی کرد. این دو دسته در گفتمان خود غیر از این دو مسئله به هیچ بعدی از امام از جمله استکبارستیزی، حمایت از محرومان و مستضعفین جهان، نفی اشرافیگری، مبارزه دائمی با کفر و شرک، حمایت از جنبشهای اسلامی، تقدم ملاکها در انتصابها و حملات امام به جریان مخالف انقلاب ذکری نمیکنند.
12- مرعوب چالشهای کشور و اشتباه در یافتن راه حل
برخی از مشکلات کشور همچون تورم، بیکاری، اعتیاد، طلاق و... بهانهای است برای تقلیل امام از مبارزه به زندگی. بنابراین فتیله انقلاب امام را به بهانه تلاش برای حل مشکلات پایین میکشند و تلاش میکنند امام را مانند رهبران سایر کشورها که دغدغه نان و آب مسئله اصلی آنان بوده است ، معرفی کنند.
حال آنکه امام با صراحت و صداقت خطاب به مردم میفرمود: «شما قدری مشکلات را تحمل نمایید تا مسئولان به وظیفه مهم صدور انقلاب مشغول شوند» و میفرمود:«کسی مدعی آن نیست که مردم و پابرهنگان مشکلی ندارند. یقیناً آثار 10 سال محاصره، انقلاب و جنگ همه جا ظاهر میشود و کمبودها رخ مینماید ولی من با یقین میگویم اگر کسی غیر از روحانیت جلودار حرکت بود جز عار و ننگ در برابر امریکا چیزی برایمان باقی نمانده بود.»
بنابراین امام به خوبی مشکلات را میدانست و بر آن صحه هم میگذارد اما به خاطر آن از اهداف اساسی انقلاب دست بر نمیداشت. هیچ موقع نمیگفت «کشور در لبه پرتگاه است» یا «در شعب ابیطالب هستیم» او میفرمود «فرزند رمضانیم» و هیچ یک از چالشهای بعد از انقلاب که خود از آنان با عنوان «حوادث کمرشکن بعد از پیروزی» یاد میکرد وی را تسلیم نکرد. در اوج جنگ از موضع هجومی به شرق و غرب کوتاه نیامد و درصدی محافظهکاری در روحیه او دیده نشد. سال 1367 روح انقلابی وی پرفروغتر از سال 1357 بود. او قیام را برای شکم نمیدانست و آن را «قیام الله» معرفی میکرد و خود نیز اسیر قدرت و زخارف دنیا نشد.
لزوم رابطه با امریکا و دنبال پیدا کردن حرف و سخنی از امام برای توجیه آن نیز با دلیل مرعوب شدن از چالشهای کشور صورت میگیرد. حال آنکه چالشها نیازمند طرح و نسخهای برای حل درونزا هستند و در عین حال هیچ جملهای از امام وجود ندارد که آن را مستمسک رابطه و کوتاه آمدن در مقابل امریکا به حساب آوریم.
نظر شما